پیشوای مبارز(4)-(شهید والامقام حجت الاسلام والمسلمین استاد محمد اسحاق آخوند)

ساخت وبلاگ

شهید آخوند(عالمی) که مشتاق فراگیری معارف اسلامی بود،از فرصت حضور در"حوزه ی شاهمرد" به خوبی بهره برد وبه کمالاتی علمی وعملی نایل آمد.او درپی رسیدن به مدارج بالاتر علمی ومعنوی بود،حضور در حوزه علمیه ی " شاهمرد" وفراگیری دانش وبینش درآن مرکز دینی برایش کافی نبود، لذا بعداز مدتی تحصیل ،براى کسب معارف بیشتر وطی نمودن سطوح بالاتر علمی ،مسافت بیشتری را پیمود، درمسیر طولانی وکوهستانی بلخاب ازکوهساران گذشت و دره های عمیق راپشت سر گذاشت تابه دهنشرت بلخاب رسید، دردهنشرت وارد مدرسه ی علمیه آیت الله عالم (ره) گردید.شهید دراین مدرسه بیش از دو سال مشغول کسب فیض بود.

شهید آخوند(عالمی) که مشتاق فراگیری معارف اسلامی بود،از فرصت حضور در"حوزه ی شاهمرد" به خوبی بهره برد وبه کمالاتی علمی وعملی نایل آمد.او درپی رسیدن به مدارج بالاتر علمی ومعنوی بود،حضور در حوزه علمیه ی " شاهمرد" وفراگیری دانش وبینش درآن مرکز دینی برایش کافی نبود، لذا بعداز مدتی تحصیل ،براى کسب معارف بیشتر وطی نمودن سطوح بالاتر علمی ،مسافت بیشتری را پیمود، درمسیر طولانی وکوهستانی بلخاب ازکوهساران گذشت و دره های عمیق راپشت سر گذاشت تابه دهنشرت بلخاب رسید، دردهنشرت وارد مدرسه ی علمیه آیت الله عالم (ره) گردید.شهید دراین مدرسه بیش از دو سال مشغول کسب فیض بود.

عبدالقادر حیدری در باره ی تحصیل ایشان در بلخاب می نویسد:

"برای کسب مدارج عالی تر علمی عازم بلخاب شدوبیش ازدوسال نزدروحانیون آن ساحه درمدرسه ی قدیمی سرپل(دهنشرت) بلخاب به تحصیل مشغول شد.... در زندگی اوخاطرات وحکایات آموزنده ودرس آموز زیاد بود،یکی از آن ها حکایتی است که همدرس ایشان درحوزه علمیه ی بلخاب، برای یکی ازبرادران مجاهدسوزمه قلعه(خونین قلعه) نقل کرده است. همدرس استاد گفتند: من با اوهمدرس ودریک مدرسه مشغول تحصیل بودم، مدرس ما وقتی امروز برای طلبه ها درس می داد ،فرداصبح اول درس دیروزرا امتحان می گرفت اگرقبول می شدیم درس دیگر رامی گفت اما اگرقبول نمی شدیم درس دیگر را نمی گفت (هرروزامتحان می گرفت ازطلبه ها). شهیدآخوندنفرممتازما بود در درس خواندن، موقعی که از اوامتحان می گرفت به نحواحسن جواب می گفت ...من وسایرطلبه ها به فعالیت وتلاش که ایشان در درس خواندن داشت غبطه می خوردیم ...بعد درس گفتن استاد، وی ازبین طلبه هاگم می شد،کسی متوجه نمی شدکه ایشان چه کارداردوبه کجامی رود، من یک روزمخفیانه تعقیب نمودم که ببینم کجامی رود،پشت سرش رفتم دیدم رفت مثل مولایش حضرت علی (علیه السلام) دریک خرابه باخدایش خلوت کرده و رازونیازدارد،... نظاره گر اعمالش بودم که ببینم چه اعمالی را انجام می دهد، دیدم اول دورکعت نمازحاجت باخضوع وخشوع به جا آورد،بعد ازنمازدست نیایش به درگاه خداوند(بادیده گریان) بلند کرد، بسیاررازونیازو گریه نمود وازخدایش طلب عفووبخشش داشت .درپایان دعاها مطلبی رااز خداوندلایزال تمناکردکه من هم شگفت زده شدم، دست هایش رابه سوی آسمان بلندکرد وگفت:بارخدایا توفیق دادی من درس بخوانم وتوکمک کردی من علم بیاموزم، بارخدایامحبوب من،توکمک کن این علم را که برایم عنایت کردی جهت رضای توصرف کنم نه غیرتو. خدایاتوکمک کن این علم راجایی به کارببرم که مردم آن جاهل است....

ازآن پس فهمیدم که شیخ محمداسحاق، این بنده ی مخلص وخوب خداکارش خدای است، ...باخودگفتم ماتاهنوز او رانشناخته بوده ایم.[1]"

روزها ،هفته ها وماه ها با تزکیه وتعلیم در مدسه آیت الله عالم(ره) می گذشت واودر مسیر مقدسی که در پیش داشت نه تنها ضعف وسستی از خودنشان نمی داد بلکه مصمم تر از گذشته وبا جدیت علوم آل محمد(ص) را می آموخت.

استاد بعد از دو سال مهاجرت علمى دربلخاب، با کوله باری از اندوخته های جدیدبه زادگاهش بازگشت.

وی به این اندازه از دانش وتجربه که در"سوزمه قلعه"، "حوزه شاهمرد"و"بلخاب" دریافته بود اکتفا نکرد،

علاقه ی شدیدش به کسب علوم ومعارف اهلبیت (ع) همچنان اورابه جستجو مدارس علوم دینی وا می داشت، بدینسان با حوزه ی علمیه ی سرپل آشنا شدو خودش را برای سفر به آقتاش از مناطق اطراف سرپل مهیا کرد،باتوکل به خدا وامید به عنایت وفضل او راهى حوزه ی درسی آن سامان گردید، درآن جا با جدیت وپشتکاراز سال1327ه ش تا 1330 ه ش ازمحضر اهل علم آقتاش، بهره ی علمی وتربیتی برد.بعد از سه سال تلمذ وتعلم ، به علت نبودمدرس دروس مقاطع با لاتر از آقتا ش به زادگاهش بازگشت.

شهید آخوند (عالمی) بعد ازبازگشت از تحصیل درسرپل واقامت در سوزمه قلعه، چون از دریای بی کران معارف اسلامى سیراب نشده بود و زیارت کربلا ، نجف اشرف و عتبات مقدسه ی دیگر عراق آرزوی او بود، عزم سفر عراق را نمودو با امیدواری خود را براى مسافرت طولانی وخیلی مهم آماده ساخت اما ازقضا ی الهی قبل ازحرکت دچار بیمارى شد، ارادتمندان ایشان ودلسوزان جامعه بیماری ایشان را طبق مصلحت خداوندی وفرصتی برای منصرف کرد نش ازسفر یافتند ،آنان درایام بیماری (که طولانی هم شد) وعیادت، از وى تقاضا کردند که به اقامت در منطقه ادامه بدهد وامور مذهبی و تعلیم و تربیت فرزندان شان را عهده دارباشد، این تقاضاها ادامه داشت تا این که شهید با توجه به نیازهای شدید منطقه و نارسایی های فرهنگی موجودواصرار خیر خواهان با ماندن در سوزمه قلعه موافقت کرد.

عبدالقادرحیدری نیز می نویسد:

" خودرابرای یک سفرطولانی آماده ساخت ،برای تحصیل وزیارت عتبات عالیات عراق عا زم شد...ازقضای روزگاراستادشهیددچارمریضی شدیدی شد...دوستان استادشهیدوموسفیدان وروحانیون ضمن عیادت ازوی ، تقاضای منصرف شدن ازسفر وتربیت جوانان منطقه را مطرح کردند ...[2]"

به این ترتیب استادشهید ازپیشرفت علمی خویش صرف نظر کرد ووظایف عملی (رسیدگی به مشکلات جامعه وارتقای فرهنگی ومذهبی آن) را در دستور کار خویش قرار داد.

منبع :کتاب زندگی نامه شهدای ولایت سرپل-جلد اول،تالیف محمدموسی زکی



[1] روایت از عبدالقادر حیدری

[2] جزوه ی عبدالقادر حیدری

مجلهءحقیقت...
ما را در سایت مجلهءحقیقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7majallehaqiqat8 بازدید : 121 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 6:25